شعر عاشقانه و با احساس



شعر عاشقانه و با احساس

قهوه چشمان توست
تیره ، تلخ
اما آرامبخش و اعتیاد آور . . .

شعر عاشقانه و با احساس 

کلاغ جان!
قصه من به سر رسید
سوار شو !
تو را هم به خانه ات می رسانم . . .

شعر عاشقانه و با احساس 

انصاف نیست دنیا آنقدر کوچک باشد که آدم های تکراری را
روزی هزار بار ببینی و آنقدر بزرگ باشد
که نتوانی آن کس را که دلت میخواهد حتی یک بار ببینی  . . .

شعر عاشقانه و با احساس 

قهر که می کنی
بی حواس ترین آدم روی زمین می شوم
آنقدر که
دست نوشته هایم را توی یخچال پیدا می کنم
بشقاب غذای دست نخورده ام را در کتابخانه . . .

شعر عاشقانه و با احساس 

دلم به بهانه ندیدنت گریست
بگذار بگرید و بداندهر چه خواست همیشه نیست . . .

شعر عاشقانه و با احساس 

پنداشتی گذشته مرد ؟
آن بوسه ها چو دانه های الماس در گوشواره از یادم آویزان است . . .

شعر عاشقانه و با احساس 

در زندگی گفتن دو چیز بسیار سخت است
اولین سلام
و آخرین خدا حافظی . . .

شعر عاشقانه و با احساس 

مانند شیشه ‘شکستنم’ آسان بود
ولی دیگر به من ‘دست نزن’ ، این بار ‘زخمی ات’ خواهم کرد . . .

شعر عاشقانه و با احساس 

بسیار تماشایی و آراسته ای / از رونق ماه آسمان کاسته ای
انگار نه انگار که ما را دیدی / از روی کدام دنده بر خاسته ای !؟

شعر عاشقانه و با احساس 

رسم ” خوب ” ها همین است
حرف آمدنشان شادت می کند
و ماندنشان
با دلت چنان می کند
که هنوز نرفته
دلتنگشان می شوی . . .
شعر عاشقانه و با احساس